سفر قشم
امروز پنجشنبه بیست و نهم فروردین92 وقتی بابایی از سر کار اومد آماده شدیم و ساعت 5 رفتیم قشم. تمام مدت که بیرون بودی خوشحال بودی ولی همین که اسکله رسیدیم و سوار کشتی شدیم شروع کردی به گریه کردن و اونقدر گریه کردی که روی شونه مامانی خوابت برد قتی رسیدم مرکز خرید ستاره بیدار شده بودی . همکارهای بابایی رو تو مرکز خرید دیدیم جالب اینکه شما برای اولین بار با دوستای بابا غریبی نکردی و بغل یکی از اونها رفتی . یه گشتی زدیم و مامانی یه کم خرید کرد البته از اونجایی که وقت کمی داشتیم فقط یه سری به مرکز خرید ستاره و سیتی سنتر زدیم و ساعت 9 برگشتیم اسکله شهید ذاکری برای برگشت به بندر . مامانی اولین باره که میاد بندر عباس و قشم . برای همین ما...
نویسنده :
مامان لیدا
2:48