الیساالیسا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

الیسای خوشگل من

سفر قشم

امروز پنجشنبه بیست و نهم فروردین92  وقتی بابایی از سر کار اومد آماده شدیم و ساعت 5 رفتیم قشم. تمام مدت که بیرون بودی خوشحال بودی ولی همین که اسکله رسیدیم و سوار کشتی شدیم شروع کردی به گریه کردن و اونقدر گریه کردی که روی شونه مامانی خوابت برد قتی رسیدم مرکز خرید ستاره بیدار شده بودی . همکارهای بابایی رو تو مرکز خرید دیدیم  جالب اینکه شما برای اولین بار با دوستای بابا غریبی نکردی و بغل یکی از اونها رفتی . یه گشتی زدیم و مامانی یه کم خرید کرد البته از اونجایی که وقت کمی داشتیم فقط یه سری به مرکز خرید ستاره و سیتی سنتر زدیم و ساعت 9 برگشتیم اسکله شهید ذاکری برای برگشت به بندر . مامانی اولین باره که میاد بندر عباس و قشم . برای همین ما...
17 ارديبهشت 1392

سفر به بندر عباس

امروز 27 فروردین نودو دوه و هشتمین روز از سفر ما به بندر عباس . فعلاً تا یک هفته دیگه انجائیم. این اولین سفر طولانی شماست. (هم از نظر مسافتی هم از نظر تعداد روزهایی که دور از خانه هستیم) سه شنبه پیش برای اولین بار شما سوار هواپیما شدی درست پنج ماه و نه روزت بود  در کل بچه خوبی بودی اولش یه کوچولو گریه کردی ولی بعد خوابیدی و خانم مهماندار خیلی ازت خوشش اومده بود و هی میومد و میرفت و باهات حرف میزد اواسط پرواز هم برای شما پتو و بالشت اورد و شما  باهاش کلی بازی کردی ولی وقتی هواپیما داشت ارتفاعش رو کم میکرد که بشینه حسابی گریه کردی و آخرش بغل بابایی خوابت برد، فکر کنم گوشت گرفته بود ما هر چه تلاش کردیم پستونک بمکی نمیشد و اونو پس میزد...
17 ارديبهشت 1392

دکتر

امروز 18  فروردین، عصر با بابایی بردیم پیش دکترت برای چکاپ و نشون دادن ازمایش ادرار و تیروئیدت . مطب دکتر مثل همیشه خیلی شلوغ بود از ساعت 7 معطل شدیم تا 9.30 که بالاخره نوبت ماشد و دکتر اسم مارو صدا کرد البته خیلی اذیت نکردی . ولی معطلی زیاد مارو خسته کرد . آزمایش ادارارت نتیجه اش خوب بود ولی برای تیروئیدت تکرار مجدد نوشت اخه T4 آزمایش قبلی ات بالا بود هر چند دکتراطفال  بیمارستان عرفان گفت چیز خاصی نیست ولی دکترت گفت بهتره مجدداً تکرار بشه. ما هم قبل از سفرمون رفتیم آزمایشگاه  نور و کارای ازمایشت انجام شد. دعا میکنم چیز خاصی نباشه و بقول دکترت خطای آزمایشگاهی باشه آمین.    امروز که این پست رو میزارم ما از سفر ...
17 ارديبهشت 1392

خاله شادی

١٦ فروردین بود که خاله شادی میخواست بیاد خونه ما برای دیدن شما  الیسای خوشگل که الان پنج ماه وپنج روزشه . مامانی و بابایی هم خاله رو دعوت کردن ناهار فرحزاد ، ساعت دو و نیم مامانی، بابایی و الیسا خوشگله رفتن دنبال خاله شادی و از اونجا رفتیم فرحزاد رستوران رضا یه دلی از عزا درآوردیم خیلی خوش گذشت خاله شادی کلی از شما عکس گرفت و بغلت کرد خیلی هم باهاش غریبی نکردی . از فرحزاد هم که اومدیم خونه و خاله تا دم غروب خونه ما بود. راستی برات یه دسته گل خوشگل، شکلات و یه بلوز ناز کادو آورد که دستشون درد نکنه.  راستی این روزا خاله خیلی خوشحاله، اخه دم عید مدیکالش اومده بود . براش آرزوی موفقیت میکنیم.اینم عکس از کادوی خاله شادی:  ...
16 فروردين 1392
1